بیمارستان و به دنیا اومدن جیگر بابا
خوب عزیزم مامانت ساعت 4:30 صبح من و از خواب بیدار کرد و گفت کیسه آبم پاره شده و من به اتفاق خاله نازی تو رو آوردیم بیمارستان سینا ساعت 7 دکتر شیبانی اومد و مامان و برد اتاق عمل و 7:15 تو به دنیا اومدی عزیزم اینجا بابا برای اولین بار تورو دید که خیلی خوشحال بودیم که تارای ما سفید و خوشگل بابایی و بقیه عکسها در بیمارستان و خونه که از تو گرفتم جیگر این بابایی ناز و بخرم که روزا خواب و شبا بیداره ...
نویسنده :
یاسر
15:13
عکسهای آتلیه
عزیزم فقط من فایل عکسها رو نداشتم برای همین از روش عکس گرفتم ...
نویسنده :
یاسر
11:10
وسایل قبل از بیمارستان تارا جون
مامان جون دیشت داشت وسایل تو واسه بیمارستان کم کم جمع میکرد ...
نویسنده :
یاسر
10:27
اتاق خواب تارا جون
بدون عنوان
آخ جون من تا 5 روز دیگه بابا میشم اون عقبیا ..... ماشااله ...
نویسنده :
یاسر
13:18
بدون عنوان
سلام امروز بابا جون برای دختر خوشگلش یک وبلاک تشکیل داده تا هم تارا جون بتونه از این وبلاگ استفاده کنه و هم دوستانش بتونن بازدید کنن ...
نویسنده :
یاسر
9:20